Tuesday 10 September 2019

این حس آشناست



بغضی گلویت را میفشارد

نه قدرت گریه داری و نه جرات لبخند 

نور همه جا را میگیرد و تو در همان کلبه تاریک ذهنت

روز را شب میکنی 


کفر میگویی و شاکی میشوی

این حس آشناست که به سراغت میاید

این همان حسیست که گلویت را میفشارد و قهوه تلخ و سردی برایت سرو میکند



سپتامبر 2019

ویرجینیا